نويسنده : غلامرضا كمالي پناه همواره از صدا‌ وسيماي خودمان مي‌شنويم که در گوشه و کنار دنيا، به‌ويژه در کشورهاي نامطبوعمان! اوضاع به‌هم‌ريخته و شلوغ است. بعضي‌ها هم که مثل نگارنده، مادرزادي ساده‌اند و به گفته جمالزاده «پاي خود را از شاه‌عبدالعظيم و امام‌زاده صالح آن سوتر نگذاشته‌اند» از لمس واقعيت‌هاي موجود در جهان، به همان اندازه‌ که از چشم‌انداز و جوي صدا وسيما به لوله‌هاي حواسشان سرازير مي‌شود، بهره‌مند هستند... در آن سرزمين‌ها، هر شب مي‌شنويم که همواره اعتراضات به راه است؛ کارمندان، کارگران، رانندگان تا چقّال و بقّال و... از وضع نامناسب معيشتي خويش در آه و فغان به سر مي‌برند و دائماً در همين سيماي خودمان، مي‌بينيم که شال و کلاه کرده‌اند و با پليس در خيابان‌ها درگيرند و... در کشور خودمان هيچ خبري نيست؛ همه چيز در امن و امان است؛ نه اعتراضي، نه پليسي و نه خبري. خوب خدا را سپاس اما آيا جواب رفتار نجيبانه مردم، بي‌خيالي مسئولان است؟ آيا بايد دردسر مسئولان کمتر شده باشد؛ با خيال راحت بخوابند و به ساير کارهاي خود بپردازند؟ البته، گويي خيالشان راحت شده‌است و از فرط بيکاري به خود پيچيده‌اند! مجلس و دولت گريبان هم را گرفته‌اند، گروه‌هاي سياسي براي پيشي گرفتن از هم، تنها دغدغه‌شان اين است که کدام يک، اصيل و بصير هستند و کدام ‌يک، ساکت و فتنه‌جو و منحرف؟ مردم هم وضعشان خوب است؛ به برنامه‌ريزي نيازي نيست. اصولاً از نظر اينان، مشکلي وجود ندارد که بخواهند به آن فکر کنند و يا براي رفع آن برنامه بدهند. گويي، تنها مشکل اين است که کدام گروه بر اسب مراد سوار شود و اختياردار امور قانون‌گذاري و اجرايي در کشور گردد ـ اين مشکل را هم نه با مردم که ميان خودشان دارند ـ و حتماً راه برون‌رفتي برايش مي‌يابند. استنباط عامه مردم از رفتارهاي سياسي و سياستمداران، در برهه کنوني همين است. براي نمونه، معاون رئيس‌جمهور با افتخار مي‌آيد و از ويژگي‌هاي خوشايند و خوشحال کننده بودجه در سال آينده سخن مي‌گويد. به کارمندان نويد مي‌دهد که حدود ده درصد به حقوقشان اضافه خواهد شد؛ به‌فرض، کارمندي که امسال 660هزار تومان حقوق دريافت مي‌کند با اين افزايش درصد افتخارآميز در سال آينده، 660 هزارتومان حقوق دريافت خواهد کرد؛« بزک نمير، بهار مي‌آيد»! در همين حال، سکه و دلار درهمين مدت کوتاه، به صددرصد افزايش قيمت دست يافته‌اند پس، «دست بالاي دست زياد است.» شايد برخي بگويند: «دلار و سکه هرچه مي‌خواهند بتازند و پيش بروند، به ماچه ربطي دارد!» اما درواقع، اين يکه‌تازي‌ها چنان گرد و خاکي به‌پا کرده‌است که غبارش در چشم همه ما به ويژه «طبقات متوسط به پايين» فرو رفته‌است؛ پوشاک، خوراک، مسکن، امنيت، ذهن، جان، دين و دنياي همه ما « قشر متوسط به پايين» را به شدت غبارآلود کرده‌است. آن کارمند ساده‌اي که اکنون کل حقوق خويش را بابت اجاره يک واحد 50 متري در جنوب شهر مي‌دهد، با افزايش ده درصدي حقوق در سال آينده انشاءلله 660هزارتومان دريافت خواهد کرد و مجبور است با احتساب 20درصد افزايش اجاره‌بها، 750 هزار تومان بابت اجاره بپردازد؛ يعني، فقط افزايش اجاره‌بهاي منزل مسکوني‌اش، دوبرابر ونيم افزايش حقوق وي خواهد بود! در برابر هجوم گراني به همه اقلام و خدمات زندگي؛ از ريزترين تا درشت‌ترين، از لبنيات تا پروتئين(گوشت)، از کرايه تاکسي تا خريد خودرو، از نفس کشيدن تا قبوض آب وبرق و گاز اين مردم زار و نزار چه کنند؟! بنابراين پيش‌بيني مي‌شود با اين بي‌خيالي مجلسيان که امروز داد مراجع و دلسوزان را هم در آورده، بيشتر کارمندان دولت مجبور خواهند شد براي لمس آن ده‌ درصد افزايش حقوق خويش، بيش از نود درصد ضروريات زندگي را از صفحه زندگيشان حذف کنند و به کلي، بي‌خيال گوشت، برنج، کف، پوشاک نو و حتي تحصيلات فرزندانشان شوند. باز يادم رفت؛ از آن خيال خوش بيرون آمدم و به دنياي واقعيت پا نهادم؛ آيا سخن گفتن از اين حرفها با مسئولاني که اين دغدغه‌ها را ندارند، مفهوم نياز را نمي‌فهمند و اصولا گرسنگي، دربه دري، برهنگي، بي‌پولي، مقروضي و مانند اينها را تجربه نکرده‌اند، معني و مفهومي دارد؟ «سوار از حال پياده چه مي‌داند؟» هر چه پياده مي‌گويد: خسته است، راه دشوار است، پاهايش ورم کرده، چشم‌هايش سياهي مي‌رود و... باز سوار گوش نمي‌دهد يا مي‌شنود و درک نمي‌کند و يا غرولند پياده او را آزار مي‌دهد، پس او را متهم به سياه‌نمايي مي‌کند. باز هم مي‌گوييم که اي سواران بر حقوق‌هاي چندين ميليوني، اين «ده درصد» براي ما کارمندان پياده، تنبان نمي‌شود!